اینجا ماهرخ باید سر ماهی به جهت درست میزاشت که دو سه تای اولی ر سر رو به دم بود اما فهمید اشتباه کرده و درست شد کلی تشویق شد در نهایت اب ریخت توش ماهرخ چرا اب ریختی؟ ماهرخ: اکواریومه دیگه ...
یه مقوا ترجیحا مقوا سفت و محکم که ما نداشتیم دو تا اهن ربا یه نقاشی عجیب و غریب که یه مسیر دنبال میکنه یه ماشین کاغذی میچسبونیم به اهن ربای بالایی و اهن ربایی هم که پایین هست یه نی نی عکسا گویاست ...
بابا میشنوی=بابا به من گوش کن ما دارم میبستونم=میچسبونم رسیده نشدیم=نرسیدیم تشنت بود اب میخواستی منم با سرعت رانندگی میکردم گفتم تند میرم زود برسیم ماهرخ=مامان تندی نرو میخوریم زمین یواشکی برو داریم میریم مهمونی نزدیک خونه خودمون من:ماهرخ بریم ماهرخ:مامان با تالسکه بریم یا با پیدایه بریم ...
این چرخ فلک که ما در او حیرانیم فانوس خیال از او مثالی دانیم خورشید چراغداران و عالم فانوس ما چون صوریم کاندر او حیرانیم یاد باد آن روزگاران یاد باد ...
ماهرخ به روایت تصویر زیر سقف آسمان لایزال و آبی و دیواره هایی از جنس کوهستان یک بغل هوای تازه فوت میکنیم به ثانیه هایی که به شادی گذشت به امید شاد بودن تمام ثانیه ها... نگاهی به جنگ میان سنگ و آب با تو من " از گل بهار تازه رو ترم " و تو تنها دلیل هستی شکر و هر لحظه هزاران بار شکر ...
از بابای خونه خواستیم کارتن بزرگ بیاره ما هم نقشه های بزرگ داشتیم کم ٍ کم یه دو تا کارتن یخچال یا ماشین لباس شوییی حداقل بخاری نه اینکه کارتن چیپس و پفک خورد تو ذوقمون و نقشه بزرگمون حسابی رفت به مقیاس کوچولو ئه کوچولو نه اینکه خونمون کاخ سفیده یا قصر ویکتوریا نقشه هامونم بزرگه با کارتن خونه ساختیم تک اتاقه واسش پنجره و در و پرده و ... بد نبود چسب اکریلی هست ماهرخ خیلی دوست داره از اتمام پروژه عکس نداریم بدلیل نداشتن استحکام کافی بنای ساخته شده تیرتوپر شد ...